ماجرای یک قتل/ با همسرم برای مشاوره پیش خانم روانشناس رفتیم؛مشکل مان حل نشد اما من عاشق آن روانشناس شدم
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۳۴۶۲۱۶
رسیدگی به این پرونده از خرداد سال گذشته با گزارش قتل یک مهندس 45 ساله به نام خسرو با سلاح گرم مقابل خانهاش آغاز شد. پس از تحقیقات اولیه، جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد.
در ادامه بررسیها مأموران متوجه شدند که خسرو با همسرش سحر که یک روانشناس بود، رابطه خوبی نداشتند. به همین خاطر زن جوان به اداره آگاهی احضار شد اما در این باره گفت: من و خسرو زندگی خوبی داشتیم و اختلافی هم بین ما نبود واقعاً نمیدانم چه کسی او را به قتل رسانده است.بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با این حال مأموران رفتار او را زیر نظر گرفتند و با بررسی مکالمات و تماسهای تلفنی سحر دریافتند وی از چند ماه قبل با مردی به نام کیوان که یکی از مراجعانش بوده، ارتباط پنهانی برقرار کرده است. با مشخص شدن این مسأله کیوان شناسایی و بازداشت شد و در همان مراحل ابتدایی بازجویی به قتل مهندس جوان با سلاح گرم اعتراف کرد.
وی درباره جزئیات این ماجرا به مأموران گفت: من متأهلم و یک فرزند هم دارم اما سالها است که ارتباط خوبی با همسرم ندارم تا اینکه تصمیم گرفتیم به یک روانشناس مراجعه کنیم تا در صورت امکان مشکلات زناشوییمان حل شود.
وقتی پیش سحر رفتیم، جلسات متعددی را با او گذراندیم اما پس از چند جلسه من و همسرم به این نتیجه رسیدیم که مشکلاتمان قابل حل نیست و باید از هم جدا شویم. در این میان من به سحر علاقهمند شدم و باز هم به بهانه مشاوره پیش او میرفتم تا اینکه در یکی از جلسهها به او ابراز علاقه کردم.
سحر که همیشه در جلسههای مشاوره از زندگی خوب خود مثال میزد تا متوجه شد که او را دوست دارم، به من گفت که زندگی خودش هم بهتر از زندگی من نیست و چند سالی است که با همسرش اختلاف دارد. او حتی گفت که من خیلی خوش شانس بودم که همسرم قبول کرد تا جدا شویم چون خسرو راضی به طلاق دادنش نیست و زندگی را برایش دشوار کرده است. کم کم روابط ما بیشتر شد و من فهمیدم خسرو او را اذیت میکند و از آنجایی که من رابطه عاطفی با سحر برقرار کرده بودم، حس کردم که باید به او کمک کنم.
وی درباره روز جنایت هم گفت: تصمیم گرفتم تا با کشتن خسرو، آرامش را به زندگی سحر برگردانم. از این رو کلتی با 3 فشنگ خریداری کردم و صبح زود به جلوی خانه آنها رفتم و منتظر خروج خسرو از خانهشان شدم. به محض اینکه از خانه خارج شد، او را با گلوله زدم و پس از آن هم بهسرعت متواری شدم.
پس از آن مأموران بار دیگر سحر را بازداشت کردند و تحت بازجویی قرار دادند اما وی منکر ارتباط با کیوان و دخالت در قتل شوهرش شد و گفت: کیوان یکی از مراجعان من بود و من هیچ ارتباط عاطفی با او نداشتم.
وی در پاسخ به این سؤال که آیا در مورد شوهرت با متهم صحبتی کردهای، گفت: وقتی کیوان با من در مورد همسرش درد دل کرد، من برای آرام کردن او گفتم همه در زندگی مشکلاتی دارند مثلاً همسر من اعتقادی به دین و مذهب ندارد و هروقت من راجع به این مسائل حرف میزنم، او من را مسخره میکند که یکدفعه کیوان ناراحت شد. فکر میکنم چون به من علاقهمند شده بود، تصمیم به قتل خسرو گرفته بود. اما من در جریان این تصمیمش نبودم.
با پایان تحقیقات و اظهارات متهمان، کیفرخواست اتهام قتل عمد و حمل و نگهداری سلاح جنگی برای کیوان و معاونت در قتل عمد برای سحر صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد تا متهمان بزودی محاکمه شوند. 23302 کد خبر 1691735
منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: قتل اختلافات خانوادگی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۳۴۶۲۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ماجرای علاقه زیاد سردار سلیمانی به نوه اش، عسل /زینب گفت ببین یه ذره بچه داره من رو تهدید میکنه!
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، بنابر آنچه که فارس روایت کرده است، علاقه حاج قاسم به نوهها باعث شده بود که کسی جرئت نداشته باشد در خانه حاجی چیزی به آنها بگوید. گاهی که بچهها حسابی شلوغ میکردند و زینب دعوایشان میکرد، میگفتند: «میریم به بابا حاجی میگیما!» زینب هاج و واج به بقیه نگاه میکرد و میگفت: «ببین یه ذره بچه داره من رو تهدید میکنه.» یک بار که در حسینیه امام خمینی(ره) بیت رهبری مراسم روضه بود، آنها هم خانوادگی دعوت شدند. بچهها کوچک بودند. ۵ـ۴ سالشان بیشتر نبود.
هر قدر عروس حاجی اصرار کرد که «بذارین من نیام. میترسم این بچهها خراب کاری کنن زشت بشه!» حاجی قبول نکرد. میگفت: «چه خراب کاریای؟ خب بچه برای همین کارهاست دیگه. باید بذاری بچه بازیش رو بکنه.» با اصرارهای حاجی، همگی با هم رفتند. روضه که تمام شد و شام آوردند، شیطنت بچهها گل کرد. قورمه سبزی را با دست برداشته بودند و راه میرفتند و همه جا میریختند. دیگر کسی حریف آنها نمیشد.
زینب به خانمی که انتظامات آنجا بود، گفت: «لطفاً بچهها رو دعوا کنین بگین بشینن.» خانم به مانیتور که تصویر حاج قاسم را کنار حضرت آقا نشان میداد، نگاهی انداخت و گفت: «آخه زینب خانوم! من جرئت نمیکنم دعواشون کنم.» زینب گفت: «خب خودم دارم میگم بهتون دعواشون کن، بلکه آروم بگیرن.» با اصرارهای زینب خانم، انتظامات به سمت عسل که نوه محبوب حاجی بود، رفت و گفت: «اگه اذیت کنی، دعوات میکنمها!» عسل این را که شنید، یکی از ابروهایش را که بین خانواده معروف بود به ابروی سلیمانی، بالا داد و گفت: «اون آقایی که توی تلویزیون داره نشون میده، بابا حاجی منه. میگم دعوات کنهها!»زینب خشکش زد. با تعجب به زن داداشش نگاه کرد. هر دو از این حرف عسل هم خندهشان گرفته بود و هم متعجب شده بودند.
خانم که سعی میکرد جلوی خندهاش را بگیرد گفت: «تو رو خدا من رو با حاج قاسم در نندازین.»
۲۷۲۱۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901128